محل تبلیغات شما




***

جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم

که تیغ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کوی خرابات روی برتابم

کز این بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر

بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

چنین که از همه سو دام راه می‌بینم

به از حمایت زلفت مرا پناهی نیست

 


به امیر و پریسا میگفتم کاش وقتی ضربه‌ای به خودم می‌زنم فورا و بی‌درنگ به مجازات آسیبی که به خودم وارد کردم یک ضربه سخت‌تر بخورم من اینطورم! یعنی اغلب ا‌وقات اینطور بودم و حالا بیشتر از همیشه نیاز دارم که تنبیه شوم برای اینکه خودم را صدپله پرت کردم پایین‌تر خودم را از موضوعیت انداختم خودم را لگدمال کردم گذاشتم بیایند و لگدمال کنند اتفاقا با علم هم این‌ کار را کردم تعمدا خودم را انداختم زیر دست و پا .بدون هیچ حرف حسابی ! بعد ناچار وقتی خوب درد کشیدم وقتی خوب خوب درد همه‌جا را گرفت رفتم دنبال علاج.ویزویزی گفت :باید خودت رو ببخشی» و این دستگیر‌ترین جمله‌ای بود که کسی می‌توانست بگوید من سعی می‌کنم خیلی هم سخت از این پس سعی میکنم که خودم را ببخشم برای بچگی‌ها و کار نابجایم و بیشتر از همه برای اینکه کمم و بپذیرم این را. سر ستیز با خودم نداشته باشم به‌جای تیشه برداشتن و به ریشه‌ی خود زدن بپذیرم خودم را برای اینکه کمم ببخشم خودم را و با همه توان تلاش کنم حداکثر تا ده سال پیش رو برای خودم جبران کنم 


انگار همین دیروز بود غدیر ۹۵ و حالا آخرین روز‌های تابستان ۹۸

نمیدونم که چطور قراره کنار بیام با نداشتن چیز‌هایی که می‌خوام با هرگز نداشتن چیز‌هایی که می‌خوام و با تبدیل‌ نشدن به آدمی که می‌خواستم ؛ کسی نمیفهمه که چه دردی می‌کشم برای جلوگیری از این روند؛ اما جلوی زمان رو نمیشه گرفت می‌تونم پیش‌بینی کنم که در چشم برهم‌‌ زدنی چطور همه چیز نابود می‌شه نمیتونم زمان رو متوقف کنم ،میتونم؟! چطور میتونم زندگی رو به عقب برگردونم؟ تمام مسیر رو برای یک هدف طی می‌کردم ،نشد ؛ و حالا همه‌چیز در آستانه فروپاشیه فقط برای یکی دو جا که پام لغزید فقط برای یک یا دو اشتباه اون هم اشتباهاتی که مقصر تمام و کمالش من نبودم بلکه ستاره‌ها هم دخیل بودند و اگرچه که برای جبرانش به هر ریسمانی چنگ انداختم اما بخت و وقت ،طالع و زمان از من قوی تر بود به این ترتیب همه شب‌های تا صبح نخوابیدن ،همه دعا‌ها ،همه اشتیاق‌ها و همه اشک‌ها ،همه‌اش هدر می‌شه ،بی‌فایده می‌مونه و من می‌مونم و رنج بی‌ثمری 

میخوام برای فرشته‌ها نامه بنویسم به سیاق سالهای دور (تنها کاری که می‌تونم بکنم ) و برای اولیای خدا و همه کائنات رو قسم بدم که یک فرصت دیگه بهم بدن  


 امروز در یک اتاق دیگر از دفتر مشاوره‌اش به یک تست که حدودا پنجاه دقیقه و کل وقت مشاوره‌ام را گرفت و شامل ۲۴۲ سوال میشد جواب دادم به اضافه یکسری سوال‌ها که خودش میپرسید سوالاتی که اصلا خوشایند نبود ولی با لبخندی غیرواقعی همه را جواب دادم در نهایت معلوم شد من توفیق‌گرایی خیلی پایینی دارم،فعالیت پایین، آدم دلپذیری نیستم ،نوع‌دوستی پایین دارم و روان‌نژندی بالا دارم و برون‌گرایی خیلی پایین، زیباپسندی خیلی بالا و اضطراب خیلی بالا و کلی چیز از این قبیل که شرم‌آور و افتضاح بود و برای اینکه همه‌اش یادم نمی‌ماند از دکتر خواستم بگذارد از جواب تست عکس بگیرم شاید درمان شدن همان درست و درمان شدن باشد و به امید درست و درمان شدن این قدمیست که برای خودم برمیدارم برای کمک به خودم و برای اینکه شعله لرزان امید مثل حالا سرد و خدانکرده خاموش نشود و مهم‌تر اینکه چیزی بیشتر از کاهلِ زیاده‌خواهِ عوضی باشم 


امشب حالم بدتر از شب‌های هراس بیمارستان است شب‌هایی که درد میکشیدم و مسکن‌ها کارگر نبود شبهای تنها در خانه و انگیزه خودکشی امشب از همیشه بدترم مثل روزها وشبهای بعد از المپیادم آنوقت‌ها که کثافت از درونم بالا میزد جایی هم نیست که بتوانم  از دست خودم فرار کنم از خودم بدم می‌آید و نمیتوانم از خودم دور شوم کاش بمیرم قبل از آنکه دوباره کثافت‌های این چاه بالا بزند یا کاش مرده بودم قبل از اینکه مثل امشبی را تا این ساعت گریه کرده باشم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

موسسه پژوهشي شترمرغ طلائي پارس کتابخانه عمومی آراز