انگار همین دیروز بود غدیر ۹۵ و حالا آخرین روزهای تابستان ۹۸
نمیدونم که چطور قراره کنار بیام با نداشتن چیزهایی که میخوام با هرگز نداشتن چیزهایی که میخوام و با تبدیل نشدن به آدمی که میخواستم ؛ کسی نمیفهمه که چه دردی میکشم برای جلوگیری از این روند؛ اما جلوی زمان رو نمیشه گرفت میتونم پیشبینی کنم که در چشم برهم زدنی چطور همه چیز نابود میشه نمیتونم زمان رو متوقف کنم ،میتونم؟! چطور میتونم زندگی رو به عقب برگردونم؟ تمام مسیر رو برای یک هدف طی میکردم ،نشد ؛ و حالا همهچیز در آستانه فروپاشیه فقط برای یکی دو جا که پام لغزید فقط برای یک یا دو اشتباه اون هم اشتباهاتی که مقصر تمام و کمالش من نبودم بلکه ستارهها هم دخیل بودند و اگرچه که برای جبرانش به هر ریسمانی چنگ انداختم اما بخت و وقت ،طالع و زمان از من قوی تر بود به این ترتیب همه شبهای تا صبح نخوابیدن ،همه دعاها ،همه اشتیاقها و همه اشکها ،همهاش هدر میشه ،بیفایده میمونه و من میمونم و رنج بیثمری
میخوام برای فرشتهها نامه بنویسم به سیاق سالهای دور (تنها کاری که میتونم بکنم ) و برای اولیای خدا و همه کائنات رو قسم بدم که یک فرصت دیگه بهم بدن
رو ,یک ,زمان ,چطور ,نداشتن ,چیزهایی ,چیزهایی که ,نداشتن چیزهایی ,در آستانه ,که میخوام ,زمان رو
درباره این سایت